جدول جو
جدول جو

معنی گرسنه چشمی - جستجوی لغت در جدول جو

گرسنه چشمی
(گُ رِ / رُ نَ / نِ / گُ سَ / سِ نَ / نِ چَ / چَ)
حرص و گدایی. (آنندراج) (غیاث) :
چون خوانچه کنی تا ز سر گرسنه چشمی
از خوانچۀ گردون نکنی زله گدایی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 442).
فغان که کاسۀ زرین بی نیازی را
گرسنه چشمی ما کاسۀ گدایی کرد.
صائب.
رجوع به گرسنه چشم شود
لغت نامه دهخدا
گرسنه چشمی
حرص آزمند: چون خوانچه کنی تاز سر گرسنه چشمی از خوانچه گردون نکنی زله گدایی. (خاقانی)، بخل امساک، فقر گدایی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرسنه چشم
تصویر گرسنه چشم
آزمند، حریص، برای مثال ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت / گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت (سعدی - لغت نامه - گرسنه چشم)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ رِ / رُ نَ / نِ / گُ سَ / سِنَ / نِ چَ / چِ)
کنایه از بخیل و ممسک باشد. (برهان) (غیاث) (انجمن آرا). حریص:
مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم
کس چومن مرغ در حصار نکرد.
خاقانی.
ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت
گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت.
سعدی.
این گرسنه چشم بی ترحم
خود سیر نمیشود ز مردم.
سعدی.
ز گرم خوردن حلوای بوسه معذورم
گرسنه چشم نیارد از این نواله گذشت.
سنجر کاشی (از آنندراج).
، مردم فقیر و گدا. (برهان) (غیاث) (انجمن آرا) ، کنایه از مردمی هم هست که از قحط و غلا برآمده باشند. (برهان) :
این گرسنه چشمان که نگشتند ز تو سیر
خون باد هر آن لقمه که از خوان توگیرند.
باقر کاشی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نَ یِ چَ مَ گَ)
گردنه ای است در راه قم و سلطان آباد میان صالح آباد و ابراهیم آباد، واقع در 230700گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ/ بِ چَ / چِ)
کبودچشمی. زاغ چشمی. ازرقی. داشتن چشمی آنچنان گربه. رجوع به گربه چشم شود
لغت نامه دهخدا
حریص آزمند: زمن مرنج چو بسیار بنگرم سویت گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت. (سعدی)، بخیل ممسک، گدا فقیر. یا گرسنه چشمان کنعان. برادران یوسف ع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران چشمی
تصویر گران چشمی
حالت و کیفیت گران چشم
فرهنگ لغت هوشیار
داشتن چشمان گریان: ولیکن آن خاصه اندر همه مردم نیست چه گریه چشمی که این مردم راست خاصه... چنانک گریه چشمی را بوهم بر توان گرفتن از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرسنه چشم
تصویر گرسنه چشم
((~. چَ))
کنایه از بخیل و ممسک
فرهنگ فارسی معین
آزمند، آزور، حریص، طماع، تنگ چشم، ممسک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چشمه ای در جنوب درازنو شهرستان کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی